پارک «گل سوسن» نزدیک به دو دهه است در بولوار ناصرخسر محله احمدآباد احداث شده است. این پارک با وسعت ۴۷۹ مترمربع بهصورت مثلثیشکل و تنها پارک محلی در نزدیکی بوستان کوهسنگی است. بهگفته اهالی، این بوستان تنها فضایسبز محدوده است که این روزها جوانان بیشتر از آن استفاده میکنند.
«گل سوسن» در گذر زمان هویت خاصی پیدا کرده است و مردم آن را بهنام پارک آزمون رانندگی میشناسند. حتی زمانی که به راننده تاکسی گفتیم میخواهیم به بوستان کوچکی در انتهای بولوار ناصرخسرو برویم، پرسید: «همان پارکی که در کنارش آزمون رانندگی میگیرند؟»
آزمون از ساعت ۷ صبح آغاز شده بود و وقتی رسیدیم، فقط گروه آخر منتظر بودند. دلهره داشتند که قبول میشوند یا نه! درست مانند فرزانه حیدری که برای سومینبار آمده بود و دعا میکرد اینبار حتما قبول شود.
محمدرضا شریفی، یکی از املاکیهای بولوار ناصرخسرو که حدود سه سال است به این محله آمده، میگوید: هر روز صبح که سرکار میآیم، جوانانی را میبینم که برای آزمون رانندگی به اینجا آمدهاند و اطراف پارک شلوغ است. معمولا اگر پسرها قبول یا مردود شوند فرق چندانی برایشان ندارد، حتی از ظاهرشان هم متوجه این موضوع نمیشوید، اما دخترها از بستن در خودرو یا ظاهر صورتشان معلوم میشود که قبول شدهاند یا مردود. برخی از آنها از شدت ناراحتی گریه میکنند.
بهگفته شریفی، بعد از رفتن آزموندهندگان، مگر تعداد انگشتشماری برای نشستن روی صندلیهای پارک بیایند. نزدیکی به بوستان کوهسنگی سبب شده است مردم محله خیلی از اینجا استفاده نکنند.
عباس جباری، صاحب سوپرمارکت قدیمی این بولوار، هم تعریف میکند: اگر اشتباه نکنم، بیش از هفده سال است که این بوستان مکانی برای آزمون رانندگی شده است. هر روز صبح تعدادی خانم و آقای معمولا جوان در اینجا جمع میشوند تا امتحان بدهند. این تنها بوستانی است که برای این محله در نظر گرفته شده است. نبود وسایل بازی برای کودکان یکی از دلایل خلوتی پارک است. البته گاهی مسافرانی را میبینیم که برای استراحت کوتاه یا خوردن ناهار در اینجا توقف میکنند.
وقتی از نگار اسدی، یکی از ساکنان خیابان ناصرخسرو، درباره این مکان میپرسیم، میخندد و میگوید: خاطرات بسیاری از اینجا دارم. بیش از ۲۷ سال است در اینجا زندگی میکنم. بهجرئت میتوانم بگویم تا پانزده سال قبل متوجه این پارک نشده بودم تا اینکه قرار شد در اینجا آزمون رانندگی بدهم. البته پس از چهاربار آزمون قبول شدم.
اسدی ادامه میدهد: سومینباری که برای آزمون رفته بودم، آنقدر استرسم زیاد بود که حرف افسر را نمیشنیدم و هرچه میگفت انجام نمیدادم، فقط پایم را روی گاز گذاشته بودم و با شتاب میرفتم. وقتی پیاده شدم همه متعجب نگاهم میکردند. شانس آوردم تصادف نکردم. خلاصه هرطور بود قبول شدم، اما هربار که از اینجا میگذرم یاد آن روزها میافتم. مزیت حضور در پارک برایم این بود که بعد از آن تا مدتی دختر کوچکم را برای بازی به اینجا میآوردم.
* این گزارش شنبه ۲۵ شهریورماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۷ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.